Sunday, December 10, 2006

فرستاده شده توسط دختر شوخ چشم

هردرس به طریقی دل ما می شکند زیست جدا و شیمی جدا می شکند
زیست گر می شکند حرفی نیست از شیمی بپرسید چرا می شکند
شعر از خودم بود ایشالله اگر خدا بخواد سالی یک بیت شعر از خودم در وکنم . تا 400 سال دیگه کتاب من در اختیار شما قرار می گیرد . البته در آن دنیا .....!!!! حالا می خوام براتون درباره ی دبیران محترم صحبت کنم . دبیران به 4 دسته تقسیم میشوند : ( شاید هم بیشتر ولی ما به همین چند تا اکتفا می کنیم )
1 - دبیرانی که خوب درس میدن اما دانش آموز هیچی نوفهمه <<< در این مواقع دانش آموز عزیز خنگ تشریف دارن
2 - دبیر خوب درس نمیده و دانش آموز هم نوفهمه <<< آخر شهریور دوباره همدیگه رو زیارت می کنند
3 - دبیرانی که : به من چه تو کنکور داری ... !!!! ( بدون شرح >>> خوب دانش آموز حتما رتبه برتره کنکوره
4- دبیرانی ک هم خوب درس میدن و هم دانش آموز خوب می فهمه و شهریور همدیگه را ملاقات منی کنند >>> که البته گفتم گشتم نبود نگرد نیست .
خوب اینجا سئوال پیش میاد که چرا اینها هنوز زنده هستند ( به عبارتی دیگر ، چرا نسلشون منقرض نمیشه ؟؟؟ )
توصیه :: دانش آموزان می توانند به خود تلقین کنند که اگر خدا بخواد نسلشون همانند دایی ناصر ها ، نه ببخشید ، داییناسور ها منقرض شود .
برای اینکه اعتماد به نفس پیدا کنید می توانید کتاب های : معلم ها زنده نخواهند ماند - تقویت اعتماد به نفس در چند سال متوالی و ... را مطالعه کنید .
نکته :: واقعیت های زندگی گاه به دست خود ما به وجود می آید و کیفیت آن بستگی به اندیشه های ما خواهد داشت >>> پس اگر فکر می کنیداز بین می روند ( دیگه اسمشون رو نمی بریم ) ختما از بین می روند
.
خوب حالا یه فاتحه بدین به روح همه ی عزیزان از دست رفته ......
_ توجخ توجه : به یک شخص مهربان نیاز داریم که دست یاری به سوی ما بلند کند . کسی که با میل وقتشو در اختیارمون بذاره ، دلواپسمون بشه و ما رو بفهمه و وقتی که امتحان داریم نیاد مدرسه و ما رو حسابی شاد کنه و دلیل خوشحالی ما دانش آموزان هم این است که خدا تورو به ما داده ای دبیر مهربانم ..... دبیر ورزش !!!!!!!!!!!!!
_ در عرض یک دقیقه می شه یک خط از کتاب رو خوند .
_ در عرض یک ساعت میشه یک صفحه از کتابو خوند .
_ در عرض یک روز میشه همه ی کتابو خوند
_ ولی یه عمر طول می کشه تا اون کتابی رو که خوند فراموش کنی ( البته برای دانش آموزان امروزی این مطالب صدق نمی کنه .)
_ چه بگویم ؟ کدام یک از حرف های دلم رو ؟ خسته ام آری روزگارم به سختی می گذرد اشک مرا می شناسد ، چرا که هر روز گریه می کنم . چون همیشه امتحان داریم ای خدااااااااااااااااااااااا ..........
_ نمی دونم با اینکه ماهها از پیشم رفته ولی امشب خیلی خیلی دلم هواشو کرده و اشک هایم بی اختیار از گونه هایم سرازیر شده ، ای جوجوی زیبایم کجایی ؟؟ .............
(( دختر شوخ چشم

Labels:

Sunday, December 03, 2006

Breaking News

سلام خبرگزاری ام جی از کتابخونه ی فردوسی گزارش می کند امروز صبح دیوار های سالن مطالعه بوسیله ی پتک کارگران زخمتکش که یکسال و نیمه که دارن یه سالن آمفی تئاتر میسازن تخریب شد و حجم زیادی گرد و خاک روی سر و کله و توی حلق من بدبخت و دیگر بچه خر خون های عزیز سرازیر شد که همگی مراتب اعتراض خودمونو نسبت به این عمل و حشیانه ی کارگران غاصب به مدیریت کتابخونه اعلام کردیم ولی مدیر کتابخونه در کمال ناباوری فقط یه نفر رو فرستاد که میز ها رو تمیز کنن .... همین !!!! .... فکر کن نشسته باشی یه دفه بغل گوشت دیوار سالن مطالعه رو بیارن پایین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه من به کی بگم اینا رو ؟؟؟؟؟؟